غرق در افکار بودم بیقرار
موج میزد از دو چشمم انتظار
کرد ناگهان در من خطور
شادی و مستی شد از من دور دور
با خودم گفتم عجب دنیا بد است
هر که اهل عشق باشد مرتد است؟؟؟
با که حرف خویش را نجوا کنم؟
قبر لیلی را کجا پیدا کنم؟
کاش قلبم به قبرش راه داشت
کاش زهرا هم زیارتگاه داشت
زین همه شادی و عشرتها چه سود
کاش قبر مادرم مخفی نبود
ناگهان از سوی حق آمد پیام
می دهم بر دردهایت التیام
قبر زهرا گرچه از دیده گم است
بارگاه با شکوهش در قم است
ای که گفتی مادرت مظلومه است
حضرت زهرا همان معصومه است
با خودت هر گاه تنها میشوی
خسته و دلتنگ زهرا میشوی
قم برو که خانه عشق همه است
صاحب ان خانه بی بی فاطمه است
ای که هستی مست و چالاک بقیع
کم ندارد خاکش از خاک بقیع
این مکان موعود هر هم عهدی است
زائر ثابت در اینجا مهدی است
گفتم که در خیالم یاری دگر نباشد
گفتا به ملک هستی چون من قمر نباشد
گفتم که در حقیقت شاه پریوشانی
گفتا پریوشم من شاهی هنر نباشد
گفتم محبت تو لطف دگر نماید
گفتا که الفت من بی درد سر نباشد
گفتم که آرزویی جز دیدنت ندارم
گفتا وصال زودی هرگز ثمر نباشد
گفتم اگر بیایی دیده به ره نشانم
گفتا که بی هیاهو ما را گذر نباشد
گفتم به وقت مستی کردم طلب وصالت
گفتا به وقت مستی عقلی به سر نباشد
گفتم که فصل سردی گرمی به خانه ام ده
گفتا تحملت کو؟سردی خطر نباشد
گفتم بهشت دنیا آغوش مهربانت
گفتا نمی توان شد زیرا که در نباشد....
به نامش به یادش در پناهش
حدیث قدسی:
وقتی بنده ای به نماز می ایستد خدا به او می گوید ای بنده ی من چنان دوستت دارم و به حرف تو گوش می کنم که گویی همین یک بنده را دارم و تو چنان از نماز غافلی که گویی چند خدا داری...!!!